خزو

معنی کلمه خزو در لغت نامه دهخدا

خزو. [ خ َزْوْ ] ( ع مص ) قهر کردن و سیاست کردن کسی را. ( از تاج المصادر بیهقی ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || مالک شدن. || بازداشتن کسی را از خواهش خود. || ریاضت دادن چارپا و رام و مطیعکردن او را. || دشمن داشتن کسی را. || شکافتن زبان شتر بچه را. ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).

جملاتی از کاربرد کلمه خزو

مناطق گسترده‌ای از هند و اقیانوس آرام که از دریای سرخ و شرق آفریقا، از جنوب به دریای خزو ناتال در امتداد سواحل، اقیانوس هند به اقیانوس آرام تا فیجی، یافت می‌شود. در شرق مدیترانه، ابتدا از سال ۱۹۶۱ از فلسطین اشغالی، سپس از لبنان و سواحل جنوبی ترکیه و سوریه دیده شده‌است. در سال ۲۰۰۵ به دریای اژه رسیده و سال ۲۰۰۹ در رودس دیده شده‌است.
هزارش اسب تازی داد و صد فیل متاع خزو دیبا میل در میل
دمی برآور و پس انتها ز فرصت کن زبام در خزو حالم یکان یکان برسان
خزو دیبا زباغ و بوستان به نخ و کمخا زراغ و گلستان به