خزند

معنی کلمه خزند در لغت نامه دهخدا

خزند. [ خ َ زَ ] ( اِ ) گیاهی است مانند اشنان. ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ) :
هر کجا تیغ تو بود قصار
نبود حاجت شخا و خزند.( از فرهنگ جهانگیری ).

معنی کلمه خزند در فرهنگ فارسی

گیاهی است مانند اشنان

جملاتی از کاربرد کلمه خزند

دستگیرت کرده زیر دار مرگ آرند زود وانگه آنجا کی خزند از چون تویی این کار و بار
دور نبود ز هندیان دغا گر بسوراخ در خزند چو مور
گر لطف تو خرید مرا بس شگفت نیست کاهل بصر خزند به سیم و زر آینه
درین بساط که بی پرده می خزند سخن درون پرده چواسرار چند خواهی بود
مارها و افعى هايى پيچ و تاب مى خورند... به سمت فرات مى خزند و نهر فرات چونمارى افسانه اى در ميان شنزارها در حركت است ...
اگر به پنبه رسد شعله ئی ز شمشیرت خزند شیران اندر پناه روباهی
چون مگس بر سیه سپید خزند هردو را رنگ برخلاف رزند
بـعـضـى نـيـز ايـن احتمال داده اند كه اين گنهكاران چون در آنجا قادر به راه رفتن نيستندهـمـچـون خزندگان بر صورت و سينه مى خزند، و با حالى دردناك و ذلت بار پيش مىروند.
سوگواران رایگان دانند و از گردون خزند قیمت مشک ار نهد بر تودهٔ خاکسترش
فلکها که چون لاجوردی خزند همه جامه لاجوردی رزند