جملاتی از کاربرد کلمه خزفی
خزفی بود که از ساحل دریا چیدیم دانهٔ گوهر یکتا نه تو داری و نه من
گر خزفی از تو شود نور یاب خنده زند بر گهر آفتاب
کردم خزفی چند به سوی تو روانه تا قیمت سلک گهر خود بشناسی
چون گهر در نظر جوهریان شد شیرین خزفی را که من از عشق خریدار شدم
مانده اگر گوهری از کان فکر یا خزفی در ته دکان فکر
شد وصل بتان قسمتم از ترک دل و دین دادم خزفی چند و خریدم گهری چند