خروارها

معنی کلمه خروارها در لغت نامه دهخدا

خروارها. [ خ َرْ ] ( اِ ) اوقار. بار خرها. ( یادداشت بخط مؤلف ).

معنی کلمه خروارها در فرهنگ فارسی

اوقار بار خر ها

جملاتی از کاربرد کلمه خروارها

و اکنون در زیر خروارها خاک، خاکی بیش نیستند
بنابر اين وجه شباهت در اين تشبيه ((بيهودگى و بى خاصيّتىعمل )) است . همانگونه كه خاكستر هيچ خاصيّت و ثمرقابل ذكرى ندارد و از خروارها خاكستر حتى علف هرزه اى نمى رويد،اعمال كافران هم چون از قصد قربت و نيّت و انگيزه الهى تهى است ، هيچ اثر مثبتى از آنايجاد نخواهد شد.
يك قطعه آهن ربا را اگر در ميان خروارها خاك كه ذرات كوچكى آهن در آن پراكنده استبگردانيم فورا تمام اين ذرات را جمع آورى ميكند، در حالى كه يك موجود بيجان بيش نيست، خداوند به آسانى ميتواند تمام ذرات بدن هر انسانى را در هر گوشه اى از كره زمينباشد با يك فرمان جمع آورى نمايد.
1 - تشبيه اعمال آنها به خاكستر با توجه به اينكه مانند خاك و غبار موجود مفيدى نيست ،بلكه باقيمانده يك مشت آتش است نشان مى دهد كهاعمال آنها ممكن است ظاهرى داشته باشد اما فقط همان ظاهر است و محتوائى ندارد، در يكظرف كوچك خاك ممكن است گل زيبائى برويد اما در ميان خروارها خاكستر حتى علف هرزه اىنخواهد روئيد!.
به خروارها گنج زر بر گرفت به عزم بیابان ره اندر گرفت
همان جوشن خویش و خفتان جنگ به خروارها دیبه رنگ رنگ
در ره عشق و بیابان فراق صبر می باید تو را خروارها
بنابر اين آنها از نظر استدلال لنگ نيستند، بلكه شهوات آنها حجابى بر قلبشانافكنده و نيات سوئشان مانع قبول مساله معاد است ، و گرنه همان خداوندى كه به يكقطعه آهنربا اين اثر را بخشيده كه ذرات بسيار كوچك آهن را كه در لابلاى خروارها خاكزمين گم شده با يك گردش در ميان خاكها به خود جذب مى كند و به سادگى آنها را جمعمى نمايد در ميان ذرات بدن يك انسان نيز چنين جاذبه متقابلى را ايجاد فرمايد.
از شادی وصلت منم محروم و محزون از چه روی ای جان ز غم بنهاده ای بر جان ما خروارها
ز پولاد هندی بسی بارها ز عود و ز عنبر به خروارها
مرگ برادر و رفيق راههاى سراسر رنج و خاطره زندگى ، استادپاكدل مدرسه دولت آبادى را در ماتمى جانكاه فرو برد. مانعى كه تا پايان عمرپيوسته با او بود و به گفته خودش جز با خفتن زير خروارها خاك فراموش نمى شد.(789) فرزانه غمگين بين النهرين شبها با خاطره نجم الدين مى خفت و روزها ديده بركتابهاى برادر دوخته ، در سوگ آن ستاره خاموش مى گرييد. اندك بعد راه خراسان پيشگرفت (790) تا كشتى توفان زده روانش درساحل رضا عليه السلام لختى آرامش يابد.
گه کند از سیم و زر خروارها پیش نفس آرد از آن قنطارها
ز دیبای چینی به خروارها هم از مشک چین با وی انبارها
آن کش ز مزرع سور نامد نصیب مشتی از خرمن مصیبت خروارها نصابش
آنکه بوسی ز پسته تنگش به ز خروارها شکر ارزد
این جاده که سده‌هاست در زیر خروارها خاک مدفون شده سرشار است از خاطره‌ها، از پیروزی‌ها، از عبور پر از جلال و شکوه داریوش و خشایارشا و اردشیر و دیگر شاهان هخامنشی در طول ۲۲۰ سال سلطنت، از جشن‌ها و … ناگهان از سایه وحشت‌انگیز جنگ، از تعقیب داریوش سوم به وسیله اسکندر مقدونی که از همین راه داریوش می‌گریزد و پس از سه روز «بسوس» (قاتل داریوش) باز از همین راه سر داریوش سوم هخامنشی را می‌آورد و بر دامن اسکندر می‌افکند و پس از آن آتش و خون. و آرامشی ۲۵۰ ساله که بر این سرزمین حاکم بود دستخوش طوفان حوادث شده و همه چیز برباد می‌رود. مجموعه کاخ‌های ساخته شده بر روی صفه تخت جمشید به‌وسیله اسکندر به آتش کشیده می‌شود و اسکندر و سربازانش باز از همین راه به طرف شوش حرکت کرده و آنجا را نیز ویران می‌کنند.
دوست به من پاسخ گفت : اين چه انتظارى است كه كه از من دارى ؟ مگر نمى دانى كه من درزير خروارها خاك محبوس هستم ؟