خردلی
معنی کلمه خردلی در لغت نامه دهخدا

خردلی

معنی کلمه خردلی در لغت نامه دهخدا

خردلی. [ خ َ دَ ] ( ص نسبی ) منسوب به خردل که نوعی از حبوب است. ( از انساب سمعانی ).

معنی کلمه خردلی در فرهنگ فارسی

منسوب به خردل که نوعی از حبوب است

معنی کلمه خردلی در دانشنامه عمومی

خردلی ( انگلیسی: Mustard ) از پرده های رنگ زرد است.

جملاتی از کاربرد کلمه خردلی

بر جود تو عمان قطره ای نم بر حلمت جبال از خردلی کم
تو که از عالم نباشی خردلی چون رسی آخر تو در بی اولی
گندم خال چوآوری دانه هوش و دام دل گشت خرد به خردلی، خرمن دین به ارزنی

هَندی: سمور خردلی بدون دست آچار به کمر به همراه کلاه ایمنی شخصیت کاری سریال است که در خارج کادر از عهده همه کارها برآمده ولی به دلیل نقص عضو عموماً باعث مرگ سایر شخصیت ها می‌شود.

کم بود از خردلی آری خروار فضل نقطه موهوم گشت مرکز پرگار فضل
خرمنت ار حاصلی یک جوم، آرد دلی ماخلق از خردلی، آید مهمان دل
بر جودش بود، یم قطره نم بر حلمش جبال از خردلی کم
زان گنجهای نعمت و خروارهای مال با خویشتن به گور نبردند خردلی
چنان ز عدل تو معمور شد جهان که نماند بقدر دائره خردلی ورود بر آن
گونه‌هایی از سرده پروانه‌های سپیدباغی که در این تبار قرار دارند عبارتند از: سفید ویرجینیای غربی، سفید کوچک جنوبی، سفید کلمی بزرگ، سفید خردلی (پروانه)، سفید نیوفاندلند و سفید شمالگان.