خرد خام

معنی کلمه خرد خام در لغت نامه دهخدا

خردخام. [ خ ُ ] ( ص مرکب ) نرم شده. ریزه ریزه شده. ( ناظم الاطباء ). ساییده و ریزه ریزه کرده. ( آنندراج ).

معنی کلمه خرد خام در فرهنگ فارسی

نرم شده ریزه ریزه شده

جملاتی از کاربرد کلمه خرد خام

زین رتبه خرد خام و بیان پست و روان دنگ
بگریز ای خرد خام که عشق آمد مست برو ای عربده جو، حیدر کرار رسید
بگویم بدو آنچه گفتن سزد خرد خام گفتارها را پزد
این خرد خام به میخانه بر تا می لعل آوردش خون به جوش
زهد ما با می گلفام چه خواهد بودن؟ آبروی خرد خام چه خواهد بودن؟
تا این خرد خام تو، معیار بود این ساختن و شکستت کار بود
در آتش عشق تو خرد خام نخست است امید زسودای تو ناکام نخست است
ای در زمانه راست نگشته مکوی کژ وی پخته ناشده به خرد خام کم درای
جمعی که افسر از خرد خام کرده اند از بحر اختصار به یک جام کرده اند