خرد انگشت

معنی کلمه خرد انگشت در لغت نامه دهخدا

خردانگشت. [ خ ُ اَ گ ُ ] ( اِ مرکب ) انگشت کوچک. خنصر. انگشت خرد. || ( ص مرکب ) کرشاء. ( منتهی الارب ). پایی که انگشتهایش کوچک باشد.

معنی کلمه خرد انگشت در فرهنگ فارسی

انگشت کوچک خنصر انگشت خرد

جملاتی از کاربرد کلمه خرد انگشت

می گوید به هر دم خرد انگشت گزان هندو بنگر چگونه دریا ببرید
ز صنعت عقل من حیران بماندست خرد انگشت در دندان بماندست
از حرف ملک و دین خرد انگشت بر گرفت در روزگار امر تو بر دیدگان نهاد
زسر پنجه ی شاه خیبرگشای منم خرد انگشت رزم آزمای
ز عزت عقل و جان حیران بمانده خرد انگشت در دندان بمانده
ز وصفش جانها حیران بمانده خرد انگشت در دندان بمانده