خداء
جملاتی از کاربرد کلمه خداء
و گفت: مادر فرزند را چند بار گوید مادر ترا میراد بنه تواند مرد و لیکن در آن گفت: صادق باشد و گفت: سه چیز با خداء نگاهداشتن دشوار است سر با حق و زبان با خلق و پاکی در کار.
در وقت وفات گفتند که ما را وصیتی کن گفت: ارادت خداء تعالی در خویشتن نگاه دارید دیگری وصیت خواست گفت: پاس اوقات و انفاس خویش را نگاهدار رحمةالله علیه.
وگفت: نفس که از بنده برآید و به حق شود بنده بیاساید نظر که از خداء به بنده آید بنده را برنجاند.
و گفت: هر که حق را بشناسد بوفاء عهد لازم بود آن شناخت را که آرام گیرد با خداء تعالی و اعتماد کند بروی.
و چون وفاتش نزدیک رسید گفتند آخر علت تو چگونه است گفت: علت را از من پرسید گفتند بگو لا اله الا الله روی به دیوار کرد و گفت: همگی من بتو فانی شد جزاءآن کسی که ترادوست دارد این بود یکی گفت: خداء تعالی با تو چه کرد گفت: سی سال است تا بهشت بر من عرضه میکند در آنجا ننگرستهام گفتند دل خویش چگونه مییابی گفت: سی سالست تا دل خویش را گم کردهام و خواستهام تا بازیابم نیافتم چون درین مدت باز نیافتهام درین حال که جمله صدیقان دل گم کنند من چگونه بازخواهم یافت این بگفت: و جان تسلیم کرد، رحمةالله علیه.
ابى عبيده خداء گفت : با حضرت باقر (ع ) بودم ، مركبم گم شد.امام - عليه السلام -فرمود: دو ركعت نماز بگذار و بعد بگو: خداوند!تو كه گمشده را باز مى گردانى ، واز گمراهى به هدايت مى آورى گمشده ام را به من بازگردان كه آن از احسان و بخششتوست ، بعد امام (ع ) فرمود: اى اباعبيده !پيش آى و سوار شو.با حضرت سوار شدم ،همچنان كه راه مى پيمودم در راه يك سياهى به چشم ما خورد، امام (ع ) فرمود: اين شترتوست .چون دقت كردم دريافتم كه شتر من است .
و گفت: اگر حکمت اولین و آخرین جمع کنی و دعوی کنی به جمله احوال سادات اولیا هرگز بدرجه عارفان نرسی تا سرتو ساکن نشود بخداء تعالی و استواری در تو پدید نیاید بر آنچه خداء تعالی ضمان کرده است ترا.