خجسته رو. [ خ ُ ج َ ت َ /ت ِ ] ( ص مرکب ) خجسته روی. خوش رو. خوش منظر. آنکه صورتش انسان را بفال برمی انگیزد. مبارک صورت : او نیز که پاسبان کویست بر دولت تو خجسته رویست.نظامی.
جملاتی از کاربرد کلمه خجسته رو
او نیز که پاسبان کوی است بر دولت تو خجسته روی است
هر سحری چو بیدلان آیم و بر تو بنگرم از پی آنکه شد مرا فال خجسته روی تو
خجسته باشد روز کسی که دیده بود خجسته روی بت خویش بامداد پگاه
که پادشاه وزیران بطالع مسعود خجسته روی بدین دولت آشیان آورد
خضر خجسته روی ما، راه دیار یار کو؟ عمر سفر دراز شد، رنگ رخ پریده را
دیشب از من، خجسته روی بتافت کاز چه معنیت، دیبه بر تن نیست
هم آی و هم رجب ز شهنشه خجسته شد تا هم خجسته رو بود و هم خجسته رای