معنی کلمه خجر در لغت نامه دهخدا خجر. [ خ َ ج َ ] ( ع ص ) بوی قسمتهای پایین بدن. بوی مقعد. || بدبویی سعال. ( از منتهی الارب ). بدبویی سرفه. ( از ناظم الاطباء ). || صدای آب بر دامن کوه. ( از اقرب الموارد ).خجر. [ خ ِ ج ِرر ] ( ع ص ) بسیارخوار. بسیارخورنده. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ).ج ، خِجِرّون. || بددل. ( از منتهی الارب ). جبان و روگردان از جنگ. ( از متن اللغة ). ج ، خجرون.
جملاتی از کاربرد کلمه خجر چون وصف خجر تو نویسم به مشت من انگشت من بلرزد چون دست رعشهدار بلند باد بتو نام خنجر و خامه که مرد خجر و خامه تویی باستحقاق