خبر جو

معنی کلمه خبر جو در لغت نامه دهخدا

خبرجو. [ خ َ ب َ ] ( نف مرکب ) جوینده خبر. آنکه کسب خبر کند. || خبرگیر برای جاسوسی. جاسوس.

معنی کلمه خبر جو در فرهنگ فارسی

جوینده خبر آنکه کسب خبر کند

جملاتی از کاربرد کلمه خبر جو

بروم آی و ز هر سویی خبر جوی مشو، چون ره نمیدانی سفر جوی
خبر گردیم و ما بوده خبر جوی سمر گردیم و خود بوده سمر گوی
دگر گفت بشتاب از ایدر به چین خبر جوی از همرهان گزین
از عاشق دیوانه خبر جوی ز معشوق کین زاهد افسرده هم از بیخبرانست