خاک نهاد. [ ن ِ / ن َ ]( ص مرکب ) کنایه از آدمی خلیق و متواضع : هر خاک نهادی که خموش است در این بزم چون کوزه سربسته پر از باده ناب است.صائب ( از آنندراج ).
معنی کلمه خاک نهاد در فرهنگ فارسی
کنایه از آدمی خلیق و متواضع
جملاتی از کاربرد کلمه خاک نهاد
تا بسته ام از خاک نهادی به زمین نقش چون سایه کنم سیر به بال وپر خورشید
کان نقش که کرد رای شاهنشه یاد در خدمت شاه روی بر خاک نهاد
هر خاک نهادی که خموش است درین بزم چون کوزه لب بسته پر از باده ناب است
بسیار لب چو لعل و زلفین چو مشک در طبل زمین و حقهٔ خاک نهاد
نقلست که درویشی در وادی میرفت شیری قصد او کرد چون در درویش نگریست بغرید و روی بر خاک نهاد و برفت درویش در جامه خود نگاه کرد و پاره از جامه شیخ رقی بر خرقه خود دوخته بود دانست که شیر حرمت آن داشت.
آزاده ای که خاک نهادی است مشربش بر صدر اگر قرار کند، آستانه ای است
امید من به خاک نهادی زیاده شد تا جای داد خم به سر خویش خشت را
به روی خاک نهادی جبین سبط رسول جدا سرش ز قفا از ره جفا کردی
به زبان سنان و تیغ چو باد همه را در دهان خاک نهاد
جهان بگیر به آن باد پای خاک نهاد که هست با تک او کند و مضطر آتش و آب