خانه بردوش. [ ن َ / ن ِ ب َ ] ( ص مرکب ) بی چیز. پریشان. ( آنندراج ). بیخانه و بی خانواده. خانه بدوش. رجوع به «خانه بدوش » شود : خانه بردوشان مشرب از غریبی فارغند چون کمان در خانه خویشند هر جا می روند.صائب ( از آنندراج ).
معنی کلمه خانه بردوش در فرهنگ فارسی
بی چیز پریشان
جملاتی از کاربرد کلمه خانه بردوش
چون میان خانه بردوشان توانم سبز شد؟ مشت خاشاکی گمان درآشیان دارم هنوز
کرده ایم از خانه بردوشی اقامت را وداع گردباد دامن صحرا بود تمکین ما
برآز قید علایق که خانه بردوشان ز سیل حادثه کم بیقرار می گردند