معنی کلمه خار و خس در لغت نامه دهخدا
خار و خس بفکن از این شهره درخت ایرا
کز خس و خارنیابی مزه جز خارش.ناصرخسرو.نیک بنگر بروزنامه خویش
در مپیمای خار و خس بجراب.ناصرخسرو.دام درافکند مشعبدوار
پس بپوشد بخار و خس دامش.خاقانی.سنگ اندر بر بسی دویدیم چو آب
بار همه خار و خس کشیدیم چو آب
آخر به وطن نیارمیدیم چو آب
رفتیم و ز پس باز ندیدیم چو آب.خاقانی.ور جهانی پرشود از خار و خس
آتشی محوش کند در یک نفس .مولوی.گهی خار و خس در ره انداختی
گهی ماکیان در چه انداختی.سعدی ( بوستان ).در زمین آنکه خار و خس بگذاشت
تخم در وی کجا تواند کاشت.اوحدی.