خار و خس

باغ ایلخانی از بناهای محمدقلی‌خان ایلخانی خان ایلخانی قشقایی است و در نزدیکی بقعه بی‌بی دختران در محلهٔ میدان شاه واقع شده‌است. این باغ یکی از باغ‌های دوران قاجار و دارای درختان تنومند کهنسال و عمارت قدیمی عالی است. فرصت الدوله شیرازی در توصیف باغ ایلخانی می‌نویسد «در محلهٔ میدان شاه باغ کوچکی است عمارت تحتانی و فوقانی بسیار دارد و همه منقش به وضعی خوش در وسطش عمارتی است چهار فصل، سقفش به‌طور شیب‌بانی، باغچه‌هایش به گل‌های رنگین آراسته و از خار و خس پیراسته آن را محمد قلی خان ایلخانی ساخته و پرداخته محل حکم آن سلسله می‌باشد.» 

خس و خار. [ خ َ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خس و خاشاک ، آشغال . || تیغ. خار. شوک :
وین گل و لاله ٔ خاکی که همی روید
با گل دانش پیشت خس وخارستی .
ناصرخسرو.

تن درختی است خرد بار و دروغ و مکر
خس و خار است حذر کن ز خس و خارش .

معنی کلمه خار و خس در لغت نامه دهخدا

خار و خس. [ رُ خ َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) قصد از ایندو لفظ نوع مخصوصی از نباتات نیست بلکه مقصود از هر گیاهی که دارای خار و خس باشد و مردم را اذیت کند و از کار باز دارد. واضح است که در طرف مشرق نباتات خاردار در زمین بسیارند. ( قاموس کتاب مقدس ). خار و خرده کاه. خار و خاشاک :
خار و خس بفکن از این شهره درخت ایرا
کز خس و خارنیابی مزه جز خارش.ناصرخسرو.نیک بنگر بروزنامه خویش
در مپیمای خار و خس بجراب.ناصرخسرو.دام درافکند مشعبدوار
پس بپوشد بخار و خس دامش.خاقانی.سنگ اندر بر بسی دویدیم چو آب
بار همه خار و خس کشیدیم چو آب
آخر به وطن نیارمیدیم چو آب
رفتیم و ز پس باز ندیدیم چو آب.خاقانی.ور جهانی پرشود از خار و خس
آتشی محوش کند در یک نفس .مولوی.گهی خار و خس در ره انداختی
گهی ماکیان در چه انداختی.سعدی ( بوستان ).در زمین آنکه خار و خس بگذاشت
تخم در وی کجا تواند کاشت.اوحدی.

معنی کلمه خار و خس در فرهنگ فارسی

خار و خرده کاه خار و خاشاک

جملاتی از کاربرد کلمه خار و خس

خار و خس روزگار ناساز سد کردن راه او نیارد
از بس که خوش عنان است سیلاب زندگانی خار و خسی است پیشش اسباب زندگانی
به خار و خس نتوان کشت شعله را، ترسم ز سوز سینه قمری کباب گردد سرو
گر بسوزد تن زارم بر من خار و خسی است غم دل می خورم اما که دلم آن کسی است
خار و خس کوی دوست به ز گل است ای رفیق نخل سر خاک من زان خس و خاشاک کن
به خار و خس نتوان سیر کرد آتش را که حرص خواجه یکی صد ز جمع مال شود
شادابی دل داده به خار و خس این دشت خونی که به هر گام چکد ز آبلهٔ ما
«شاخ نهال سدره‌ای خار و خس چمن مشو» «منکر او اگر شدی منکر خویشتن مشو»
مگر چون خار و خس در دامن تسلیم آویزد وگرنه موج ازین دریا مسلم برنمی آید
صد بیابان خار و خس تسلیم آتشخانه‌ای محو شد نقش دو عالم تا دلی آراستند