حنفاء. [ ح َ ] ( ع اِ ) تأنیث احنف. رجوع به احنف شود. || کمان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || استره. ( منتهی الارب ). موسی. ( اقرب الموارد ). آستره. ( ناظم الاطباء ). || کنیز که باری کسل کند و باری نشاط آرد. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). کنیز متلون که گاهی کسالت آرد و گاهی نشاط. ( اقرب الموارد ). || حرباء. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سنگ پشت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || اطوم که نوعی از ماهی دریایی است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || درختی است. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). حنفاء. [ ح ُ ن َ ] ( ع ص ) ج ِ حنیف ،مایل از هر دین باطل بدین اسلام و ثابت بر آن و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). راست دینان. پاک دینان. رجوع به حنیف شود.
معنی کلمه حنفاء در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی حُنَفَاءَ: جمع حنیف به معنی معتدل و بدون انحراف به سمت افراط یا تفریط ریشه کلمه: حنف (۱۲ بار) «حنفاء» جمع «حنیف» از مادّه «حنف» (بر وزن صدف) به معنای کسی است که از گمراهی و انحراف به استقامت و اعتدال تمایل پیدا کند و به تعبیر دیگر، بر صراط مستقیم گام بردارد; زیرا «حنف» (بر وزن صدف) به معنای تمایل است، و تمایل از هر گونه انحراف نتیجه اش قرار گرفتن بر صراط مستقیم است، و عرب تمام کسانی را که «حج» به جا می آوردند یا «ختنه» می کردند، «حنیف» می نامید، اشاره به این که آنها بر آئین ابراهیم بوده اند، و «أحنف» به کسی گفته می شود که پای او کج باشد.
جملاتی از کاربرد کلمه حنفاء
ابن عباس مقصود از (الذين ءَامنوا) را پيروان دين واقعى عيسى (ع ) در عصر جاهليت مى دانست (25)؛ چه آنان كه رسول مكرّم را ادراك نكردند، نير زيد بن عمرو بن نفيل و قس بن ساعده و ورقة بن نوفل ، و چه كسانى مانند ابوذر و بُحيرى و وفد نجاشى كه به آن حضرت ملحق شدند و خلاصه كسانى كه در عنوان يهود و نصاراى مصطلح ، داخل نبودند، به لحاظ اين كه اين دو عنوان تنها بر پيروان تورات و انجيلِ محرّف اطلاق مى شد، در حالى كه اينان از مطالب تحريفى آن به دور بودند و از اين رو به حنفيون يا حنفاء موسوم بودند.(26)
و باز بعضى گفته اند: حرانيها در حقيقت صابئى نيستند، بلكه آن طائفه اند كه در كتببنام حنفاء و وثنى ها ناميده شده اند براى اينكه صابئى ها همان طائفه اى هستند كه درميان اسباط و با آنان در ايام كورش در بابل قيام كردند، و در آن ايام ، و ايام ارطحشت بهبيت المقدس رفتند، و متمايل بكيش مجوس ، و احكام دينى آنان شدند، و بدين بختنصردرآمدند، و مذهبى مركب از مجوسيت ، و يهودى گرى ، براى خود درست كردند، نظير سامرىهاى شام ، و در اين عصر بيشتر آنان در واسط، و سواد عراق ، در ناحيه جعفر، و جامده ، ودو نهر صله ، زندگى مى كنند، و خود را از دودمان انوش بن شيث ، و مخالف حرانى هاميدانند، و مذهب حرانيها را عيب گوئى مى كنند، و با آنها موافقت ندارند، مگر در مختصرى ازمسائل ، حتى اين حنفاء در هنگام نماز متوجه بقطب شمالى ميشوند، وحال آنكه حرانيها، رو بقطب جنوب نماز ميخوانند.
(افراط و تفريط)، به وسط مى آيند، و بدان سومتمايل مى شوند. و معناى اينكه مردمى براى خدا حنفاء باشند اين است كه از اغيار (يعنىآلهه و بتها) به سوى خدا مايل گردند. و لذا اين جمله و جمله (غير مشركين ) يك معنا راافاده مى كند.
اين آئين در ميان اعراب همچنان پا بر جا بود تا زمانى كه عمرو بن لحى كيش بت پرستىرا در بين آنها رواج داد، و عرب را به دو طايفه منشعب كرد، يكى حنفاء و مسلمين كه همچنانبر پيروى دين حنيف باقى ماندند، و طايفه ديگر بت پرستان مشرك ) ولى خوانندهعزيز توجه دارد كه صاحب اين سخن هيچ دليلى از لفظ آيه بر گفته خود ندارد.
حنفاء يا موحدان يكتاپرست ، روشنفكران جامعه جاهلى بوده اند. در زبان پارسى ((حنيف)) به معناى ((به حق گرائيدن )) و يا ((از گمراهى به رستگارى رو آوردن )) است .در لغت عربى ((حنيف )) به معناى : المائل الى الحق ، يعنى : ((گرايش به سوى حق وحقيقت )) است .
حنفاء لله غير مشركين به و من يشرك باللّه فكانما خر من السماء فتخطفه الطير...
و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين حنفاء و يقيموا الصلوة و يؤ توالزكوةوذلك دين القيمة
اين چه مراسمى است ؟ گفتند اين بت ها ارباب ما هستند كه ما آنها را بهشكل هياكل علوى و به شكل افرادى از بشر ساخته ايم تا از آنها يارى بخواهيم و آنها مارا يارى كنند و در هنگام خشكسالى از آنها باران بخواهيم و براى ما باران بفرستند. عمروبن لحى از اين سخن خوشش آمد و از آن مردم خواست تا بتى از بتهايشان را به وى بدهند.آنها نيز بتى به نام (هبل ) به وى دادند، عمرو،هبل را به مكه آورد و بر بام كعبه نهاد، بت (اساف ) و بت (نائله ) كه به گفتهشهرستانى در كتاب (ملل و نحل ) به شكل زن و شوهرى بودند، و بنا به گفتهديگران به شكل دو جوان بودند نيز با او بود، عمرو مردم را دعوت كرد به اينكه بتهارا بپرستند و اين پيشنهاد را در بين قوم خود ترويج كرد و قوم او كه همان دودماناسماعيل بودند پس از آنكه سالها بر دين توحيد بودند و مردم دنيا آنان را پيروان دينحنيف مى شناختند، - چون پيروان ملت ابراهيم (عليه السلام ) بودند - به كيش بت پرستىبرگشتند، در حقيقت معناى حنفيت را از دست داده و فقط اسم آن برايشان باقى ماند و حنفاء،اسم شد براى بت پرستان عرب .
و ما امروا الا ليعبدوا اللّه مخلصين له الدين حنفاء
(( (و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين حنفاء و يقيموا الصلوة و يؤ تواالزكوة و ذلك دين القيمة ) )) (132)