حنش

معنی کلمه حنش در لغت نامه دهخدا

حنش. [ ح َ ن َ ] ( ع اِ ) مگس. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || مار. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ). || افعی. || هر آنچه او را صید کنند از طیور و هوام و حشرات الارض یا آنکه سر وی مانند سر مار باشد. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). هرچه بگیرند از مرغان و چرندگان. ( مهذب الاسماء ). ج ، احناش. ( منتهی الارب ). وحُنشان. ( اقرب الموارد ).
حنش. [ ح َ ] ( ع مص ) راندن. طرد کردن. ( اقرب الموارد ). || بازگردانیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || واداشتن. ( اقرب الموارد ). || شکار کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || خوردن حَنَش چیزی را. ( منتهی الارب ). || دور کردن کسی را از جایی بجای دیگر. || بخشم آوردن. || حنش مار کسی را؛ زدن مار او را. ( اقرب الموارد ).

جملاتی از کاربرد کلمه حنش

208- حديث فوق را حاكم در مستدرك (ج 3، ص 150) به طريق ديگرى از حنش و متقىدر كنزالعمال (ج 12، ص 94، ح 34144، و ص 95، ح 24151 و ص 98، ح 34169 و34170) هيثمى در مجمع الزوايد (ج 9، ص 168)، على بن سلطان در مرقاة المفاتيح (ج5، ص 610) نيز نقل مى كنند. على بن سلطان در شرح مرقاة المفاتيح مى گويد: احمد بنحنبل نيز اين روايت را نقل نموده است .ك
1 - حاكم در مستدرك به سندش از حنش كنانىنقل مى كند كه : ((سمعت اباذر يقول وهو آخذ بباب الكعبة ، ايها الناس من عرفنى ، فانامن عرفتم ومن انكرنى ، فانا ابوذر، سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آلهيقول : مثل اهل بيتى ، مثل سفينة نوح من ركبها نجى ومن تخلّف عنها غرق ))(207) ؛ ((شنيدماز ابوذر در حالى كه در كعبه را گرفته بود مى گفت : اى مردم ! هر كه مرا مى شناسد،پس من همانى هستم كه مى شناسيد و هر كه مرا نمى شناسد من ابوذر هستم ، شنيدم ازرسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه فرمود: اهل بيت من همانند كشتى نوح هستند، هر كس كهبه اهل بيت من تمسّك جويد، نجات مى يابد و هر كس كه ازاهل بيت من دورى كند، در بحر ضلالت و گمراهى غرق خواهد شد)).