حموی
معنی کلمه حموی در فرهنگ فارسی
معنی کلمه حموی در دانشنامه اسلامی
...
جملاتی از کاربرد کلمه حموی
در دوران طلایی کیش، مورخان زیادی راجع به آن اظهارنظر کردهاند. ابن خرداد، ابن بطوطه و یاقوت حموی یا به کیش سفر کرده یا در باب بزرگی آن سخنوری کردهاند. سعدی در آثار خود دو جا از جزیرهٔ کیش و سفر به آن در این دوران یاد میکند. هنگامی که مارکوپولو در دربار امپراتوری چین بود، در مورد مرواریدهای مرغوب همسر امپراتور سؤال کرد. به او گفته شد که آنها از کیش تهیه شدهاند.[2]
حدود مکران یاقوت حموی: از غرب به کرمان، از شمال به سیستان، از جنوب به دریا و از شرق با هندوستان (پاکستان) همسایه است.
ولایت جاجرم، دارای شهری به همین نام است که در مسیر راه جرجان قرار گرفته؛ یاقوت حموی آن را با تعبیر «شهر زیبا» یاد مینماید و محمد مقدسی، شهر جاجرم را شهری بزرگ با بارو و مسجد جامعی زیبا توصیف کردهاست. شهر قدیمی جاجرم، در مسیر جاده کهن فلات مرکزی ایران-خراسان قرار گرفته که ظاهراً از شاخههای جاده ابریشم بهشمار میآمد و چنانکه در فرهنگ انجمنآرای ناصری آمدهاست ظاهراً نام نخستین آن، «جای گرم» بودهاست.
یاقوت حموی میگوید: ایشان پنج قوم هستند: کارامان، مکران، توران، سند، و مولتان.
به نقل استاد محمّدی در کتاب نجم کبری، (انتشارات طرح نو، سال ۱۳۸۰) صفحات ۲۱۵ و ۲۱۶ سعدالدین حموی از سوی شیخ نجم الدین کبری اجازهی مکتوب طریقتی دارد و این جزو اوّلین اجارات سلوکی و طریقتی در تاریخ عرفان و تصوّف است.
وی از تاریخنگاران و جغرافیدانان عرب یا ایرانی سده دوم و سوم هجری قمری بود که در بغداد زندگی میکرد و مترجم کتابهای پارسی به سریانی بود. گرچه به نظر می رسد یاقوت حموی از وی بسیار تمجید نمودهاست. از آنجایی که جد او یا خود او (مشخص نیست) بَلاذُر خورده بود و بیمار شده بود، وی را بَلاذُری نامیده بودند. [بَلاذُر میوهایست دارویی اما نسبتاً سمی که در هند میروید].
به عنوان سندی دیگر به حدود این منطقه میتوان به تاختوتاز اعراب به دیلمستان یا دیلمان توجه کرد. یاقوت حموی نوشتهاست: حجاج بن یوسف دستور داد میانهٔ قزوین و واسط (شهری نزدیک کوفه)، بلندیهایی ساختند که هر زمان در قزوین با دیلمان جنگ روی میدهد در این بلندیها آتش روشن کنند تا همگان آگاه شوند. حجاج پسر خود را با لشکری به تاخت و تاز دیلمستان فرستاد. حجاج، عمر بن هانی را به جنگ دیلمان فرستاد.
خرجرد ‚ نام یکی از شهرهای مهم خواف است ‚ این نام به شهر خرگرد و خرد گرد نیز مشهور است ولی ابن حوقل آنرا به صورت خرگرد که یاقوت حموی آنرا فرجرد ضبط نمودهاست . کوسوی یا کوسویه نزدیک به رودخانه هرات و در شمال خرگرد واقع و بزرگترین این هر سه شهر بود . و یک سوم شهر پوشنج که مجاور آن بود وسعت داشت . تولد جامی و عبدالرحمن جامی در خرگرد اتفاق افتاده است ‚ و این خرگرد از نواحی ولایت جام است و این قصبهای نیست که در اطراف مقبره شیخ احمد جام ( ژنده پیل ) به نام تربت جام وجود دارد.
دینوری ایرج و سلم و تور را پسران نیمرود (فریدون) و نیز منوچهر را پسر ایرج میداند. همه بهجز دینوری، منوچهر را از تبار دور ایرج میدادند. بیشتر نویسندگان از اینکه نام ایران از ایرج منشأ گرفته آگاه بودند. سنتی تلفیقی پارسی عبرانی ادعا داشته که ایران پسر اسود پسر سام بوده که ۱۰ پسر داشته که نامشان را بر بخشهای مختلف ایران دادهاند: خراسان، سکستان، کرمان، مکران، اصفهان، گیلان، سبدان، جورجان، آذربایجان و ارمنان (یاقوت حموی، بلدان). ایرجیزاده بهعنوان لقبی برای ایرانیان در شاهنامهٔ دقیقی آمدهاست.
یاقوت حموی، در آغاز قرن هفتم هجری مینویسد که: «زمینداور» به کسر اول و ثانی و فتح واو شهر وسیعی است واقع بین سجستان و غور، و شهرهای وروستاهایش بین بست و بکرآباد قرارگرفته که دارای جویهای آب و نخلستان بسیار است.وی درجای دیگری زیر عنوان «داور» مینویسد: اهل آن، آنجا را «زمینداور» مینامند و معنی آن ارض داور است.