حسنوی

معنی کلمه حسنوی در لغت نامه دهخدا

حسنوی. [ ح َ ن َ وی ] ( ع ص نسبی ) نسبت است به حسنویة. ( سمعانی ).
حسنوی. [ ح َ ن َ وی ] ( اِخ ) احمدبن ابراهیم. مکنی به ابوالفرج. رجوع به معجم البلدان ج 3 ص 203 شود.
حسنوی. [ ح َ س َ ] ( اِخ ) عبدالصمدبن عبدالرحمان مکنی به ابوصالح. رجوع به معجم البلدان ج 3 ص 202 شود.

معنی کلمه حسنوی در فرهنگ فارسی

عبدالصمد بن عبدالرحمان مکنی بابوصالح

جملاتی از کاربرد کلمه حسنوی

شهر دینور چند بار تخریب شده‌است. در سال ۱۰۰۷ میلادی، درست ۱ سال پس از آغاز درگیری میان حکومت حسنویان و طایفهٔ کرد بنی عیاران، زلزله‌ای مهیب شهر دینور و تمام روستاهای حومهٔ آن را تخریب کرد.
فرهنگ تشریحی کامپیوتر میکروسافت ۲۰۰۰، ویرایش چهارم، ترجمه دکتر رضا حسنوی، مهندس داریوش فرسایی تهران: دانشیار ۱۳۷۹.
دینور در قرن چهارم هجری پایتخت سلسلهٔ کردی مستقل کوچکی بود بنام حسنویان که بر آن ناحیه بیش از ۵۰ سال تسلط و فرمانروایی داشتند. حمدالله مستوفی در قرن هفتم دینور را شهری مسکون، با هوایی معتدل و آب فراوان و گندم و انگور بسیار توصیف کرده‌است. در سال‌های آخر خلافت مقتدر (فوت ۳۲۰ هجری قمری) دینور به صورت موقت خراب شد. در این زمان مرداویج دینور را در سال ۹۳۱ میلادی (۳۱۹ هجری قمری) غارت کرد و در وقایع بعدی، چندین هزار نفر از مردم دینور (۷۰۰۰ تا ۲۵۰۰۰ نفر) کشته‌شدند.