حسن طلب

معنی کلمه حسن طلب در لغت نامه دهخدا

حسن طلب. [ ح ُ ن ِ طَ ل َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طلب کردن چیزی را از کسی به کنایت و اشارت پاکیزه ، به صورتی که قبح سؤال ظاهر نشود. چنانکه ستودن چیز کسی را پیش مالکش. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). و رجوع به مرآت الخیال ص 118 و نیز رجوع به ترکیبات حسن شود.

معنی کلمه حسن طلب در فرهنگ فارسی

طلب کردن چیزی را از کسی بکنایت و اشارت پاکیزه بصوریکه قبح سئول ظاهر نشود چنانکه ستودن چیز کسی را پیش مالکش

معنی کلمه حسن طلب در دانشنامه آزاد فارسی

حُسْنِ طَلَب
(یا: حسن سؤال؛ ادب طلب؛ ادب سؤال؛ براعت طلب) در اصطلاح بدیع، بیان درخواست با لطافت و مهارت، چنان که آن درخواست گدایی تلقی نشود: رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید/وظیفه گر برسد، مصرفش گل است و نبید (حافظ)، که مراد از «وظیفه» مستمری است.

جملاتی از کاربرد کلمه حسن طلب

از حسن طلب سوخت لب اظهار کدام است مخمور نگه ساغر سرشار پسندد
مادر شکر به حسن طلب است آبستن نیست شکری که شکایت نبود بهتر از آن
ز خویش حسن طلب بین و در صبوحی کوش می شبانه ز لب در چکیدنست مخسپ
وصل تو برازنده حسن طلب کیست چشم تو نوازنده شرم و ادب کیست
به حرمان دل نهادن شوخی حسن طلب دارد خرابی‌ها بس است ای آرزو آباد کن ما را
صله نپذیرد و این حسن طلب نشماری خود تو دانی که چها کرده بامید امل
طلب حسن عنایت ز رخت بنده را غایت حسن طلب است
اول طلب مهر رخت داشت فغانی باشد به همان حسن طلب تا دم آخر
مرا از شکر نه کفران نعمت بسته لب دارد که شکر آشکارا بویی از حسن طلب دارد
پیش لعل تو بر لب جام لب نهم بین کمال حسن طلب