حساب دادن. [ ح ِ دَ ] ( مص مرکب ) پس دادن حساب. حساب پس دادن. حساب کردن : اگرچه دورم از آن بزم میتوانم داد حساب خنده گل با شمار گریه شمع.صائب اصفهانی ( از آنندراج ) ( ارمغان آصفی ).هر نقد دل که میبرد آن دست خوش نگار آخر به ما حساب به انگشت میدهد.تأثیر اصفهانی ( از ارمغان آصفی ).
معنی کلمه حساب دادن در فرهنگ فارسی
پس دادن حساب حساب کردن
جملاتی از کاربرد کلمه حساب دادن
به نام خداوند بخشنده مهربان . زمان حساب دادن اين مردم نزديك شده و آنها در بى خبرىهمچنان روى گردانند (1).