حذلم. [ ح َ ل َ ] ( ع ص ) کوتاه گرداندام استوارخلقت. ( منتهی الارب ). دغه. حذلم. [ح َ ل َ ] ( اِخ ) پدر تمیم تابعی است. ( منتهی الارب ). حذلم.[ ح َ ل َ ] ( اِخ ) الاسدی. ابن فقعس بن طریف اسدی عدنانی. جدی جاهلی است. و گویند از پرگوئی بدین لقب خوانده شد. ( اعلام زرکلی ص 214 از نهایةالارب نویری ص 192 ).
جملاتی از کاربرد کلمه حذلم
راوى گويد: الرسول صلى الله عليه و آله بعد از اداى وظايف ماتمدارى و سوگوارى ، از زمين كربلابا هزاران حسرت و ابتلاء به سوى مدينه خاتم انبياء رو آوردند بشيربن حذلم گويد:چون به حوالى مدينه رسيدم ، امام سجاد عليه السّلام از مركب فرود آمد و امر فرمود كهبارها را از شتران به زير انداختند و خيمه هاى حرم را بر پا نمودند و زنانآل عصمت و طهارت را از محمل ما فرود آوردند، آنگاه فرمود: اى بشير! خدا پدرت را رحمتكند كه مردى شاعر بود، آيا تو هم بر گفتن شعر توانا هستى ؟ بشير عرضه داشت : مننيز طبع شعرى ام گوياست .
بشير بن حذلم اسدى مى گويد: در آن روز به سوى زينب دختر امير المومنين عليه السّلاممتوجه شدم ، به خدا سوگند! در عين حال كه سخنورى توانا و بى نظيرى بود، حيا ومتانت سراپاى او را فرا گرفته بود و گويا سخنان گهربار على عليه السّلام اززبان رساى او فرو مى ريخت و او على وار سخن مى راند به مردم اشاره نمود سكوت رامراعات نمايند در اين هنگام نفسها در سينه ها حبس گشت و زنگهاى شتران از صدا افتاد پس زينب كبرى عليه السّلام شروع به سخنرانى نمود.
كه بهبوديش نبود؛ تو كيستى ، خدا بر تو رحمت كناد؟ گفتم : من بشير حذلم هستم كهمولاى من زين العابدين فرستاد و اينك در فلان مكان ، خود واهل حرم ابى عبدالله عليه السّلام و زنان ، فرود آمده اند.