( حذاقة ) حذاقة. [ ح َ ق َ ] ( ع مص ) حِذاق. حِذق. سخت زیرک سار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). زیرک شدن. ( دهار ). زیرکی. استادی. مهارت. نیک دانی. زیرک ساری. زیرک شدن درکاری. دانائی. حذاقت صبی در قرآن یا عملی از اعمال ؛آموختن کودک قرآن یا کاری را و زیرک شدن در آن. ( منتهی الارب ). || حذاقت شی ٔ؛ بریدن یا کشیدن آنرا برای بریدن به داس و مانند آن. ( منتهی الارب ). حذاقة. [ ح ُ ق َ ] ( ع اِ ) طعام. ( مهذب الاسماء ). چیزی از طعام : ما عنده حذاقة؛ نیست نزد او چیزی از طعام. ( از منتهی الارب ). و رجوع به حُذافة شود. حذاقة.[ ح ُ ق َ ] ( اِخ ) پدر بطنی از ایاد. ( منتهی الارب ). حذاقة. [ ح ُ ق َ ] ( اِخ ) نام جد ابی دؤاد. ( منتهی الارب ).
معنی کلمه حذاقه در فرهنگ فارسی
نام جد ابی دواد
جملاتی از کاربرد کلمه حذاقه
و نيز در الدر المنثور است كه ابن جرير و ابن ابى حاتم از سدىنقل مى كنند كه در تفسير آيه شريفه (يا ايها الذين آمنوا لا تسئلوا عن اشياء ان تبدلكم...) گفته است روزى از روزها رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ناراحت شد و در همانحال به خطبه ايستاد و فرمود: تا مى توانيد از من پرسش كنيد، زيرا هيچ سؤ الى از شمانيست مگر اينكه من شما را به جوابش خبر مى دهم ، مردى از قريش از قبيله بنى سهم بنامعبدالله بن حذاقه كه مردم در اينكه پدرش كيست حرفها داشتند برخاست و عرض كرد: يارسول الله پدر من كيست ؟
در ميان سلاطين و زمامدارانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به آنها نامه نوشت و ايشانرا دعوت به اسلام كرد خسرو پرويز پادشاه ايران هم بود، نامه او را به وسيله عبدالله بن حذاقه فرستاد. هنگامى كه عبدالله نامه را به بارگاه خسرو رسانيد پادشاه ايران دستور داد ترجمه نمايند، چون ترجمه شد، خسرو پرويز ديد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نام خود را بر نامه او مقدم داشته است و نوشته : ((از محمدرسول خدا به كسرى عظيم فارس )) اين موضوع بر او گران ، آمد نامه را پاره كرد وبه عبدالله هيچ توجهى ننمود، از جواب دادن نيز خوددارى كرد، وقتى خبر به پيامبرصلى الله عليه و آله رسيد كه نامه اش را خسرو از روى كبر و خود خواهى پاره كرده گفت : الهم مزق ملكه خدايا تو نيز پادشاهى او را قطع فرما.