معنی کلمه حدیث کردن در لغت نامه دهخدا حدیث کردن. [ ح َ ک َ دَ ]( مص مرکب ) حکایت کردن. نقل کردن. تحدیث. ( تاج المصادر بیهقی ). قصه کردن. || خبر کردن. تحدث. || یاد کردن. مذکور ساختن. || سخن گفتن. || وصف کردن. || انشاد. ( تاج المصادر بیهقی ).- حدیث از کسی کردن ؛ رسو. ( تاج المصادر بیهقی ). ذکر.
جملاتی از کاربرد کلمه حدیث کردن و گفت: هر که حدیث کردن به مناجات با خدای عز و جل دوست تر ندارد. از جدیث مخلوقان، علم وی اندک است، و دلش نابینا، و عمرش ضایع است. مثل زنند بشیرین لبش و لیکن هست حدیث کردن شیرین او به از شیرین