حتک

معنی کلمه حتک در لغت نامه دهخدا

حتک. [ ح َ ] ( ع مص ) حتکان. گام خرد نهادن در شتافتن. ( تاج المصادر بیهقی ). شتاب رفتن و گام خرد نهادن. ( منتهی الارب ). گام خرد نهادن در شتافتن. ( مهذب الاسماء ). || تراشیدن چیزی را. || حتک نعام رمل را؛ کاویدن شترمرغ ریگ را. || لاادری این حتکوا؛ نمیدانم کجا رفتند. ( منتهی الارب ).
حتک. [ ح َ ] ( ع اِ ) پرهای گردن شترمرغ.
حتک. [ ح َ ت َ ]( ع اِ ) شترمرغ بچگان یا ریزه آنها. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه حتک در فرهنگ فارسی

شتر مرغ بچگان یا ریزه آنها

جملاتی از کاربرد کلمه حتک

سزار به‌جای کورنلیا با پومپیئا ـ دختر کوئینتوس پومپیئوس و نوهٔ لوکیوس کورنلیوس سولا ـ ازدواج نمود؛ اما او را طلاق داد [زیرا] دچار این سوءظن بود که توسط پوبلیوس کلودیوس فریفته شده‌است، بسیار مشهور بود که پوبلیوس کلودیوس در طول یک مراسم دینی با جامه زنانه به زن او دست‌درازی کرده‌است؛ تا جایی که سنا فرمان داد مسئله حتک حرمت مورد تعقیب قضائی قرار گیرد.