حافظ الدین

معنی کلمه حافظ الدین در لغت نامه دهخدا

حافظالدین. [ ف ِ ظُدْ دی ] ( اِخ ) ( تل ... ) موضعی است در بخارا که قدیم تل میانه و پس از آن تل بغرابیک و در این زمان تل خواجه طرخان و تل مولانا حافظالدین معروفست. از بقاع بخارا و زیارتگاه است. محمدبن علی بن طرخان یکی از ائمه بخارا از آنجاست. ( احوال و اشعار رودکی ص 447 ).
حافظالدین. [ ف ِ ظُدْ دی ] ( اِخ ) ابونصر بن خواجه محمد پارسابن محمدبن محمود الحافظ البخاری. آنگاه که پدرش خواجه پارسا در سفر حج در شهر مدینه درگذشت قائم مقام پدرشد، و در نفی وجود و بذل موجود کار از وی گذرانید. وفاتش بسال 865 هَ. ق. اتفاق افتاد و در قبةالاسلام بلخ مدفون گشت. یکی از شعرا در تاریخ وفات او گوید:
خواجه اعظم ابونصر آنکه شد
تکیه گاهش مسند دارالبقا
سرّ او چون با خدا پیوسته بود
زین سبب تاریخ شد سرّ خدا.( حبیب السیر ج 3 جزء 3 ص 209 ).
حافظالدین. [ ف ِ ظُدْ دی ] ( اِخ ) بلقینی. رجوع به عبداﷲبن احمد حافظالدین بلقینی شود.
حافظالدین. [ ف ِ ظُدْ دی ] ( اِخ ) عبداﷲبن احمد نسفی. رجوع به عبداﷲ... شود.
حافظالدین. [ ف ِ ظُدْ دی ] ( اِخ ) محمدبن احمد. رجوع به محمدبن احمد عجمی شود.
حافظالدین. [ ف ِ ظُدْ دی ] ( اِخ ) محمدبن محمدبن شهاب. رجوع به محمد... شود.
حافظالدین. [ ف ِ ظُدْ دی ] ( اِخ ) محمدبن محمد کردوی. رجوع به محمد... شود.

معنی کلمه حافظ الدین در فرهنگ فارسی

موضعی است در بخارا

معنی کلمه حافظ الدین در فرهنگ اسم ها

اسم: حافظ الدین (پسر) (عربی)
معنی: آن که محافظ و نگهبان دین است

جملاتی از کاربرد کلمه حافظ الدین

برو با آستان حافظ الدین که شرع مصطفی را داده تزیین