حازق

معنی کلمه حازق در لغت نامه دهخدا

حازق. [ زِ ] ( ع ص ) ( نعت فاعلی بمعنی مفعولی ) از حَزق. آنکه موزه وی تنگ بود بر وی. ( مهذب الاسماء ). آنکه موزه تنگ پای وی فشارده باشد. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه حازق در فرهنگ فارسی

آنکه موزه تنگ پای وی فشارده باشد

معنی کلمه حازق در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حازق‏ به کسر زاء کسی که پاپوش تنگ می پوشد.که به مناسبت در باب صلات و قضاء به کار رفته است.
حازق پوشنده پاپوش تنگ می باشد.
احکام حازق
عنوان یاد شده در روایتی از امام صادق علیه السّلام آمده که از پوشیدن آن در نماز نهی کرده است.
نماز گزاردن با پاپوش تنگ که پا را می‏فشارد کراهت دارد و درآوردن آن هنگام نماز مستحب است.
قضاوت کردن با آن نیز مکروه است.

جملاتی از کاربرد کلمه حازق

حکیم داودخان دو فرزند به نام‌های سوقومون خان (سلیمان خان) و هونان خان داشت. سلیمان‌خان در رشته مهندسی در انگلستان تحصیل کرده بود. او چند سال در مدرسه پزشکی تدریس کرد. هونان خان یکی از پزشکان حازق دربار قاجار بود.