حارصه

معنی کلمه حارصه در لغت نامه دهخدا

( حارصة ) حارصة. [ رِ ص َ ] ( ع ِا ) شجه ای که پوست سر را اندک شکافد. جراحت سر که پوست بشکافد. ( مهذب الاسماء ). شکستگی سر که تنها پوست کمی بشکافد. خستگی سر که پوست بشکافد. جراحتی که دراثر آن قسمتی از پوست سر یا صورت بریده شود. بازلة.متلاحمة. || الحارصة و هی التی تقشر الجلدو فیها [ ای دیتها ] بعیر، و هل هی الدامیة؟ قال الشیخ [ شیخ طوسی ] نعم. والروایة ضعیفة والاکثرون علی أن الدامیة غیرها و هی روایة منصوربن حازم عن ابی عبداﷲ ( ع ). ففی الدامیة اذاً بعیران ، و هی التی تأخذ فی اللحم یسیراً. و اما المتلاحمة فهی التی تأخذ فی اللحم کثیراً ولا یبلغ السمحاق ، و فیها ثلاثة أبعرة، و هل هی غیر الباضعة؟ فمن قال الدامیة غیر الحارصة فالباضعة والمتلاحمة واحدة، و من قال الدامیة والحارصةواحدة فالباضعة غیرالمتلاحمة... ( شرایع چ 1311 ص 343باب دیات ) ( دکری ج 2 ص 598 و 656 ). || ابری که باران آن زمین را بخراشد از سختی. ج ، حوارص.

معنی کلمه حارصه در فرهنگ فارسی

شکستگی سر که پوست سر را اندک شکافد

معنی کلمه حارصه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حارصه یکی از مسایلی است که دربحث دیات و قصاص مطرح می شود.
حارصه به خراشیدگی پوست بدون جریان خون می گویند.در برخی کلمات، «خارصه» ضبط شده، لیکن بیشتر، آن را «حارصه» (بدون نقطه) ضبط کرده اند؛ چنان که در کتب لغت نیز همین گونه آمده است.حارصه، اوّلین مرحله از مراحل هشت گانه شجاج است و از آن در باب قصاص و دیات سخن گفته اند.
احکام حارصه
در حارصه، قصاص ثابت است. بنابر مشهور دیه حارصه در سر و صورت یک شتر است
[ویکی فقه] حارصه (فقه). حارصه یکی از مسایلی است که دربحث دیات و قصاص مطرح می شود.
حارصه به خراشیدگی پوست بدون جریان خون می گویند.در برخى کلمات، «خارصه» ضبط شده، لیکن بیشتر، آن را «حارصه» (بدون نقطه) ضبط کرده اند؛ چنان که در کتب لغت نیز همین گونه آمده است.حارصه، اوّلین مرحله از مراحل هشت گانه شجاج است و از آن در باب قصاص و دیات سخن گفته اند.
احکام حارصه
در حارصه، قصاص ثابت است.
جواهر الکلام، ج۴۲، ص۳۵۵.
۱. ↑ جواهر الکلام، ج۴۲، ص۳۵۵.
...

جملاتی از کاربرد کلمه حارصه

اول - (حارصه ) است - با حاء و را و صاد بى نقطه - كه در روايات از آن تعبير شده به (حرصه ). و حارصه اينست كه پوست سر را بخراشد بدون اينكه خونى در آيدو ديه آن يك شتر است و اقوى آنست كه حارصه غير از داميه است هم از نظر موضوع و هماز نظر حكم . و در حكم اين جنايت و جناياتي كه بعدا بيانش مى آيد، فرقى بين مرد و زن وكوچك و بزرگ نيست .

مساءله 6 - ديه شجاج - كه در سابق گذشت -شامل صورت نيز مى شود. و مشهور اينست كه ديه جراحت هاى هشتگانه ايكه براى سرشمرديم ، اگر در بدن واقع شود به آن نسبتى است كه قطع آن عضو با ديه قتل دارد، مثلا نسبت ديه قطع يكدست با قتل نفس نصف است ، پس اگر حارصه اى در دست واقع شود، ديه اش نصف حارصه سر است . حارصه سر ديه اش يك شتر بود، حارصه دست نصف شتر يا پنج دينار مى شود. و حارصه يك بند ابهام نصف يك دهم شتر و يانصف دينار است و بهمين ترتيب است سائر فروض . و اگر عضويكه جراحت حارصه برداشته و براى قطع آن عضو ديه مقدرى تعيين نشده باشد، حارصه آن حكومت دارد.

مساءله 8 - در قصاص به شكستن سر اين قيد معتبر است كه بايدمجنى عليه سر جانى را از نظر طول و عرض به همان مقدارى بشكند كه جانى از او راشكسته ، و اما از نظر عميق بودن و كم عمق بودن زخم بعضى گفته اند لازم نيست برابرهم باشند. آنچه معتبر است عنوان سرشكستيگى سر است همين كه صادق باشد كافى است ،لكن اين سخن مورد تامل و اشكال است و وجه صحيح اين است كه تا جائى كه ممكن است ازاين نظر هم مساوى باشد، و اگر زيادتر از زخم جانى باشد صاحب قصاص بايد ارش جنايت را بدهد، و اگر قصاص جز به كمتر از شكستگى وى ممكن نباشد بعيد نيست بگوئيم جانى بايد نسبت به مقدار حارصه (32) و داميه (33) و متلاحمه (34) برآن صادق باشد و اما در مورد سمحاق (35) و موضحه (36) ظاهر اين است كه برابرزخم مجنى عليه با زخم جانى از نظر عمق معتبر نيست در نتيجه يك انسان لاغر و كم گوشت مى تواند از جانى پر گوشت خود قصاص بگيرد بطوري كه اگر زخمى كه جانى بر اووارد آورده سمحاق بوده زخمى هم كه او وارد مى آورد عنوان سمحاق بر آن صادق باشد يااگر از او موضحه بوده از اين را نيز موضحه بنامند.