حارث بن هشام

معنی کلمه حارث بن هشام در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حارث بن هشام (قرآن). حارث (حرث) بن هشام بن مغیره، مکنا به ابوعبدالرحمن، از قریش تیره بنی مخزوم، از سران شرک بود.
حارث (حرث) بن هشام بن مغیره، مکنا به ابوعبدالرحمن، از قریش تیره بنی مخزوم، از سران شرک و «مؤلفة قلوبهم» بود. برخی مفسران ذیل آیه ۱۲۸ آل عمران، وی را در شمار کسانی دانسته اند که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) روز احد آنها را لعنت کرد ؛ نیز مقصود از «ائمة الکفر» در آیه ۱۲ توبه، رؤسای قریش از جمله حارث بن هشام و ذیل آیه ۶۰ توبه در شمار افرادی ذکر شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) برای تالیف قلوب ایشان سهمی از صدقات را به آنان بخشید.
علت نزول آیه
(لیس لک من الامر شی ء او یتوب علیهم او یعذبهم فانهم ظالمون) درباره علت نزول این آیه (آیه ۱۲۸ آل عمران) نیز روایات متعددی نقل شده است از جمله پس از آنکه دندان و پیشانی پیامبر در جنگ "احد" شکست، و آن همه ضربات سخت بر پیکر مسلمین وارد شد، پیامبر از آینده مشرکان نگران گردید و پیش خود فکر می کرد چگونه این جمعیت قابل هدایت خواهند بود و فرمود "کیف یفلح قوم فعلوا هذا بنبیهم و هو یدعوهم الی ربهم": "چگونه چنین جمعیتی رستگار خواهند شد که با پیامبر خود چنین رفتار می کنند در حالی که وی آنها را بسوی خدا دعوت می کند".آیه فوق نازل شد و به پیامبر ص دلداری داد که تو مسئول هدایت آنها نیستی بلکه تنها موظف بتبلیغ آنها می باشی".
ائمه کفر
«فقاتلوا ائمة الکفر» با رؤسای کفر و گمراهی پیکار کنید، و اینکه بالخصوص دستور پیکار با آنان را صادر فرموده بدانجهت است که آنان اند که پیروان خود را گمراه کنند، و حسن گفته: منظور همه کفار هستند زیرا هر کافری پیشوای خویش است در کفر و بی ایمانی و پیشوای دیگران است در دعوت بسوی کفر. و ابن عباس و قتاده گفته اند: منظور همان رؤساء و بزرگان قریش هستند مانند: حارث بن هشام، و ابو سفیان بن حرب، و عکرمة بن ابی جهل، و سایر رؤسای قریش که پیمان شکنی کردند. و حذیفة بن یمان (یکی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله) می گفت: اهل این آیه پس از این خواهند آمد.

جملاتی از کاربرد کلمه حارث بن هشام

و چون وارد مكه شدند، چند روزى بيشتر نگذشت ، كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مؤ منين به مدينه مهاجرت كردند، عياش نيزمهاجرت نموده اسلامش نيكو گشت ، بعد از او حارث بن هشام برادر مادرى او نيز مسلمان شد،و به مدينه هجرت كرد، و با رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) بيعت بر اسلامنمود، در آن هنگام عياش در مدينه نبود و از مسلمان شدن برادرش آگهى نداشت ، تصادفاروزى او را در بيرون آبادى قبا، بديد، پس بى درنگ گردنش را زد، مردم گفتند چرا يكمسلمان را كشتى ؟ او مسلمان شده بود، عياش گفت : (انا لله و انا اليه راجعون )، وگريه كنان نزد رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) رفت ، و جريان را باز گفت ،درباره كار او اين آيه نازل شد: (و ما كان لمومن انيقتل مومنا الا خطا...).
و در كتاب الاتقان آمده كه بخارى از انس روايت كرده كه گفت : حذيفة بن يمان درروزگارى كه با اهل شام به سرزمين ارمنيه و بااهل عراق به سرزمين آذربايجان مى رفت و سرگرم فتح آنجا بود به اين مطلب برخوردكه مردم هر كدام قرآن را يك جور قرائت مى كنند، خيلى وحشت زده شدوقتى به مدينه آمد ووارد بر عثمان شد، رو كرد به عثمان و گفت : عثمان بيا و امت اسلام را درياب و نگذارمانند امت يهود و نصارى دچار اختلاف شوند. عثمان نزد حفصه فرستاد كه قرآنى كه نزدتو است بده تا از روى آن نسخه برداريم و دوباره نسخه خودت را بتو برگردانيم .آنگاه زيد بن ثابت ، عبد الله بن زبير، سعيد بن عاص و عبد الرحمن بن حارث بن هشام رامامور كرد تا از آن نسخه بردارند.

و نيز در همان كتاب روايت كرده كه : حارث بن هشام ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) پرسيد وحى چگونه بر تونازل مى شود؟ فرمود: احيانا صدايى چون صداى زنگ به گوشم مى خورد، و من آنچه رامى گويد از بر مى شوم ، و اين نوع وحى از ساير انواعش بر من سخت تر است ، و بدن معرق مى كند، و گاهى فرشته وحى به صورت مردى برايم مجسم مى شود، و من آنچه رامى گويد از بر مى شوم .