جوهرفروش. [ ج َ / جُو هََ ف ُ ] ( نف مرکب ) فروشنده جوهر. جوهری. گوهرفروش : چو در بسته باشد چه داند کسی که جوهرفروش است یا پیله ور؟سعدی. || کنایه از اولیاء و شاعران فصیح کلام. ( آنندراج ) : تو آوردی از لطف جوهر پدید به جوهرفروشان تو دادی کلید.نصامی.
معنی کلمه جوهر فروش در فرهنگ فارسی
فروشنده جوهر جوهری
جملاتی از کاربرد کلمه جوهر فروش
از این جوهر مرا کل حلقه گوش است نه همچون دیگرم جوهر فروش است
چمن چون کلبه جوهر فروش است ز گوهر های دریائی و کانی
صدف زان سبب گشت جوهر فروش که از پای تا سر همه گشت گوش
اگر جوهر فروشان بهر سودا سوی هندوستان برند این تحفه را یا تاجر دریا به شروانش
به زاری نمود از پی زر خروش بنالید در مرد جوهر فروش
در میان جمع آمد در خروش گفت در من بنگر ای جوهر فروش