جهان جویی

معنی کلمه جهان جویی در لغت نامه دهخدا

جهان جویی. [ ج َ ] ( حامص مرکب ) کشورگشایی. || دنیاطلبی و جهان خواهی. رجوع به جهانجو شود.

معنی کلمه جهان جویی در فرهنگ فارسی

کشور گشایی یا دنیا طلبی و جهان خواهی

جملاتی از کاربرد کلمه جهان جویی

داور گیتی که میلاد کرم در مشت اوست هفت دریای جهان جویی ز پنج‌ انگشت اوست
شراب آن جهاندار است کاندر مشرق و مغرب جهان جویی نمی دانم که یارد جست پیکارش