معنی کلمه جهان افروز در لغت نامه دهخدا
عدل شمعی بود جهان افروز
ظلم شد آتشی ممالک سوز
عدل بازوی شه قوی دارد
قامت ملک مستوی دارد.سنائی.
در چنين زمينه فرهنگى كه از سويى بسيار غنى و پر مايه بود و از سوى ديگر به ركود و كسادى و نازائى گرفتار شده بود، زيرا غلبه نهضت ضد عقلى كه هم زمان باغرب و شايد در اثر ارتباط دولت صفوى با اروپا بر حوزه هاى علوم اسلامى سايه افكنده بود و نهايتا منجر به ظهور (فلسفه تجربى ) و حس گرايى (ظاهريه ) و پيدايش (اخباريگرى ) و جمود بر ظواهر شرعى در شرق و به ويژه در نبض پر تپش آن (تشييع ) شده بود هر يك از رودهاى خروشان و پربركت حكمت و معرفت را از تكاپو و حركت آفرينى باز داشته و يا بكلى خشكانيده بود، آرى در چنين فضاى گرفته اى خورشيد جهان افروز (حكمت متعاليه ) در آسمان فكر اسلامى ايران طلوع كرد و افق شرق را به نور حكمت روشن كرد.