جهان افروز

معنی کلمه جهان افروز در لغت نامه دهخدا

جهان افروز. [ ج َ اَ ] ( نف مرکب ) جهان افروزنده. روشن کننده جهان : خورشید جهان افروز. صبح جهان افروز کِلّه ظلمانی از پیش برداشت. ( کلیله و دمنه ).
عدل شمعی بود جهان افروز
ظلم شد آتشی ممالک سوز
عدل بازوی شه قوی دارد
قامت ملک مستوی دارد.سنائی.

معنی کلمه جهان افروز در فرهنگ عمید

روشن کنندۀ جهان.

معنی کلمه جهان افروز در فرهنگ فارسی

( صفت ) روشن کنند. عالم جهانتاب . توضیح صفتی است برای خورشید.

معنی کلمه جهان افروز در فرهنگ اسم ها

اسم: جهان افروز (دختر) (فارسی)
معنی: روشن کننده جهان

جملاتی از کاربرد کلمه جهان افروز

جهان افروز حسنا را بدو داد چو خسرو دید او را تن فروداد
این همان چشمهٔ خورشید جهان افروز است که همی تافت بر آرامگه عاد و ثمود
جهان افروز بد زان اندرین باغ به چشم نرگسش دادند«ما زاغ»
از آن همچون جهان گیری زبونم که تا من با جهان افروز چونم
مصباح جهان افروز ترا از پرتو لطف تو مشکوتم
یک شب، ای ماه جهان افروز من بر من آی و باش صبرآموز من
رخسار تو خورشید جهان افروز است گیسوی تو تیره شام مشک اندوز است
خواست تا خلق جهانش بندهٔ فرمان شوند زان خدایش داد این حسن جهان افروز را
باشد او گوهری جهان افروز کیست قایم به قیمتش امروز

در چنين زمينه فرهنگى كه از سويى بسيار غنى و پر مايه بود و از سوى ديگر به ركود و كسادى و نازائى گرفتار شده بود، زيرا غلبه نهضت ضد عقلى كه هم زمان باغرب و شايد در اثر ارتباط دولت صفوى با اروپا بر حوزه هاى علوم اسلامى سايه افكنده بود و نهايتا منجر به ظهور (فلسفه تجربى ) و حس گرايى (ظاهريه ) و پيدايش (اخباريگرى ) و جمود بر ظواهر شرعى در شرق و به ويژه در نبض پر تپش آن (تشييع ) شده بود هر يك از رودهاى خروشان و پربركت حكمت و معرفت را از تكاپو و حركت آفرينى باز داشته و يا بكلى خشكانيده بود، آرى در چنين فضاى گرفته اى خورشيد جهان افروز (حكمت متعاليه ) در آسمان فكر اسلامى ايران طلوع كرد و افق شرق را به نور حكمت روشن كرد.

جهان بر چشم او چون پرنیان شد جهان افروز گفتی از جهان شد