جنبین

معنی کلمه جنبین در لغت نامه دهخدا

جنبین. [ جَم ْ ب َ ] ( ع اِ ) تثنیه جنب. دو پهلو. رجوع به جنب شود.

جملاتی از کاربرد کلمه جنبین

بنابر روایت ثئوفانس قیصر در آنجا مقادیری کثیر، سیم غیر مسکوک و خوانچه‌هایی که برای جشنهای دینی بکار می‌رفته و فرش‌های زربافت و پارچه‌های ابریشمی و جامه‌های حریر و پیراهن سفید بیشمار و شکر و زنجبیل و فلفل و غیره بدست آورد و مقدار بسیار عود و مواد معطر دیگر یافت. در باغ بزرگی که جزء قصر خسرو بود، و آنرا فردوس می‌گفتند شترمرغ، غزال، گورخر، طاووس، و تذرو و شیر و پلنگ بسیار بود. این محوطه ظاهراً شکارگاه خسرو بود که نقش آنرا در جدار جنبین طاق بزرگ طاق بستان می‌بینیم.
در این حالت عدو نبود بکونین بود اعداد عدویت بین جنبین