جنبلات

معنی کلمه جنبلات در لغت نامه دهخدا

جنبلات. [ ] ( اِخ ) اشرف. بیست ودویمین از ممالیک برجی است که از 905 تا 906 هَ. ق. حکومت کرد. رجوع بتاریخ سلاطین اسلام لین پول ص 74، 75 شود.

جملاتی از کاربرد کلمه جنبلات

«اسماعیل جنبلات، از حزب و اتحاد ترقی و رئیس نظمیه استانبول، با اشاره به نقشه آناتولی گفت:اخراج ارمنیان شامل تمام مناطق آناتولی خواهد بود. مورتمان می‌نویسد:این را نمی‌توان به استلزامات نظامی نسبت داد و توجیه کرد و یادآوری می‌کند که چند هفته پیش طلعت به او گفته بود: بحث ما برسر نابود کردن ارمنیان است.»