جنبل

معنی کلمه جنبل در لغت نامه دهخدا

جنبل.[ جُم ْ ب ُ ] ( ع اِ ) قدح چوبین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قدح چوبین ضخیم. ( اقرب الموارد ). پیاله زفت.

معنی کلمه جنبل در فرهنگ فارسی

قدح چوبین قدح چوبین

جملاتی از کاربرد کلمه جنبل

کدام جنبل و جادو نماید آن آثار که آید از قلم و رأی مرد با فرهنگ
چو شه به دامن جادو و جنبل آرد چنگ همی‌گریزد از او مردمی به صد فرسنگ
دکتر ویلسن از بیمارستان دانشگاه سلطنتی ساسکاتون نیز در اعتراض به انتشار این مطالب می‌گوید: «رفتار دکتر هیلمن نشانه بی‌احترامی به همکاران روان‌شناس و تحقیر آنان در افکار عمومی است.» ویلسن ادامه می‌دهد: «دکتر هیلمن در مصاحبه‌اش تکنیک‌های روان‌شناسی را مثل جادو و جنبل شعبده‌بازان در بخار و آینه ارائه کرده‌است.»
((عبدالرحمان بن جنبل جمحى ، درباره پرخورى يكى از فرزندان بنى اميه يعنى مروان ،هنگامى كه آفريقا فتح گرديد و غنايم از آنجا به مركز خلافت آورده شد، به عثمان چنينگفت : خمس سرزمينهاى مفتوحه را به مروان دادى چه سعى و تلاش بيهوده اى كردى - يعنىبخششهاى تو براى خودت هيچ نتيجه اى ندارد))