جلیف

معنی کلمه جلیف در لغت نامه دهخدا

جلیف. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) رندیده و پوست بازکرده. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || مرد درشت گول. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به جِلف شود. || ظالم و ستمکار. ( از اقرب الموارد ). || نباتی است ازنباتهای زمین نرم که بفارسی شبرم گویند. غلاف بار آن پر از دانه هایی مانند ارزن میباشد و این گوسفندان را فربه میگرداند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه جلیف در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- مرد بد خو درشتخو. ۲- ستمکار ظالم . ۳- احمق ابله گول .

جملاتی از کاربرد کلمه جلیف

کارهای خانم و آقای جلیف باعث توجه جهانی به موضوع رسوایی کشنده کودک که بعدها با نام رسوایی نستله شناخته شد، گردید. آن‌دو با ترویج فرهنگ شیردهی، حفاظت و پشتیبانی از آن در ارتباط بودند.
سطوح دیگر مورد مطالعه آن‌ها شامل تغییر ترکیبات شیر مادر، تاثیرات ضدآبستنی شیردهی و استفاده شیردهی برای تازه‌شدن آب بدن و دیگر مسائل نوزاد بود. دکتر شارلوت نویمان از دانشکده بهداشت عمومی دانشگاه کالیفرنیا دکتر جلیف را این‌طور توصیف کرد: «او قهرمان تمام مسائل تغذیه و سلامت بین‌المللی بود - او در آوردن سلامت اطفال به آفریقا نقشی محوری ایفا کرده است. دریک جلیف همچنین جایزه بین‌المللی ویهوری را در سال ۱۹۷۹ گرفته بود. پاتریس جلیف نیز در سال ۱۹۹۳ از سوی رییس‌جمهور ایالات متحده آمریکا بیل کلینتون در کاخ سفید جایزه گواهی ستایش رئیس‌جمهور را گرفته بود.