جبره

معنی کلمه جبره در لغت نامه دهخدا

( جبرة ) جبرة. [ ج َ رَ ] ( اِخ ) ناحیه ای است در اسپانیا. رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 101 شود.
جبره. [ ج َ رَ / رِ ] ( اِ ) گویند دوایی است که آنرا به یونانی اولسطیون نامند. ( از مفردات ابن البیطار ج 1 ص 159 ) و به لاتینی آنرا اوبه باحه نامند که معنی آن بگفته ابن حسان «جامعالبضع» است. و رجوع به مفردات ابن بیطار ذیل کلمه اولسطیون شود. به لغت مغربی اسم نباتی است طولش سه چهار انگشت و برگش شبیه ببرگ نیل و بیخش مثل موی و سفید و بی گل و بی ثمر است و در بو شبیه به خمر و در اول و دوم گرم و تر و مقوی دل و فکر و حواس و مف__رح و جهت صاف کردن خون و التیام جراحات شرباً و ضماداً و با شراب دو درهم او جهت وهن عضل و پاره شدن آن نافع و گویند بیخش را چون با پاره های گوشت طبخ نمایند قطعهای گوشت را با هم ملاصق می سازد و مرق او را جهت یرقان مجرب دانسته اند. ( تحفه حکیم مؤمن ). و رجوع به مخزن الادویه شود.

جملاتی از کاربرد کلمه جبره

جبره یک تقسیمات کشوری در سودان است که در خارطوم واقع شده‌است.
حی جبره یک منطقهٔ مسکونی در عربستان سعودی است که در ریاض واقع شده‌است.