جبذ

معنی کلمه جبذ در لغت نامه دهخدا

جبذ. [ ج َ ] ( ع مص ) کشیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر زوزنی ) ( ناظم الاطباء ). جَذب. ( اقرب الموارد ). و فی الحدیث «جبذنی من خلفی ». ( اقرب الموارد ). هیچیک از دو کلمه جبذ و جذب اصل ازبرای دیگری نیست ، زیرا هر دو بطور کامل صرف میشود ولی ممکن است هرکدام را که بیشتر بکار میرود اصل دانیم. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). مقلوب جذب است. ( نشوءاللغةالعربیه ص 17 ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه جبذ در فرهنگ فارسی

کشیدن

جملاتی از کاربرد کلمه جبذ

1 ابو جعفر طبرى مى گويد: ملائكه جمع ملاك است و مفرد آن در كلام عرببدون همزه به كار مى رود و گاهى مفرد آن مالك به تقديم همزه بر لاماستعمال مى شود؛ مانند: جبذ و جذب و شامل و شمال ، از كلمات مقلوبه ، ليكن در هنگام جمع، هرگز مالك گفته نمى شود، بلكه همواره ملائك و ملائكه به كار مى رود...(13). مفرد ملائكه در قرآن ملك آمده و عنوان ملاك در حديث ذكر شده ،ولى در قرآن ياد نشده است . صرف اين كه در تورات از فرشته به ملاك تعبير شده دليل نقل آن به لغت عرب نيست ؛ زيرا تقارب و تشابه يك كلمه در دو لغتدليل انتقال آن از يكى به ديگر نيست ، مگر بادليل معتبر. (14)