جانگاه

معنی کلمه جانگاه در لغت نامه دهخدا

جانگاه. ( ص مرکب ) هولناک. خطرناک. مهلک. || جایی که زندگانی در وی خطرناک باشد.
- چاه جانگاه ؛ چاه پرخطر و مهلک و پیچ درپیچ. ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه جانگاه

چون تب بيمارى واگير فرو نشست ، رنجورى همسر، دانش پژوه خستهجبل عامل را در نگرانى فرو برد. او اينك علاوه بر كارهاى روزانه خويش ‍ بايد به تيمارنوزاد و همسر بيمارش نيز مى پرداخت . هر چند سرانجام توفان دردها و ناتوانيها فرونشست ، ولى نگرانى و اندوه دانشور ((شقرا)) پايان نيافت . نامه عبدالكريمكهنسال كه در آن سيد محسن را به گزينش يكى از دو كار زندگى در ((شقرا)) و ياانتقال پدر به نجف ناگزير ساخته بود، پژوهشگر تهيدستجبل عامل را در غمى جانگاه فرو برد.
دل تهی از غم دلدار مبادم مشتاق که بود خوش غم جانگاه نشاط‌افزائی
جانگاه یک اندیس فلزی است که در حوالی شهر سردونیه استان کرمان قرار دارد و مادهٔ معدنی موجود در آن، مس است.
لرزد زمین ز کثرت اندوه اهل بیت سوزد فلک ز ناله جانگاه کربلا