جان سیر. ( ص مرکب ) آنکه مرگ خواهد. آنکه از حیات سیر آمده است. مجازاً، بی باک و دلاور در جانبازی : از برای آزمون می آزمود زانکه بس مردانه و جان سیر بود.مولوی.
معنی کلمه جان سیر در فرهنگ فارسی
آنکه مرگ خواهد
جملاتی از کاربرد کلمه جان سیر
اندر آن موج گشته از جان سیر گاه بالا همی شد و گه زیر
نه که گیری پیاز و بویی سیر که ز بویش شود دل و جان سیر
مرگ در حسرت دیدار چو جان سیر منست کاردانی به جوانمردی فرهاد کجاست؟
گهی فکر و گهی ذکر و گهی سوز گهی جان سیر در اسرار دارد
چو روزی چند بر وی رنج شد چیر تن از جان سیر شد جان از جهان سیر
کی آن صیاد بیپروا پی نخجیر میگردد که دایم در رهش صد صید از جان سیر میگردد
به اندک فرصتی می گردد از جان سیر تن پرور زگوهرهای فربه رشته لاغر زودتر گردد
تا که ز خار خدنگ گل گلویش درید بلبل بیدل از این غصه ز جان سیر شد
عاشقان رخ زیبای تو ای جان و جهان تا ز جان سیر نگردند به جانان نرسند
به آسانی نمی آید به کف زلف سخن صائب چو از جان سیر گردی نغمه سیر آهنگ برخیزد