معنی کلمه جان بیرون شدن در لغت نامه دهخدا جان بیرون شدن.[ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) جان دررفتن. مردن : چه سود آب فرات آنگه که جان تشنه بیرون شدچو مجنون پاکباز افتاد لیلی درمیان آمد.سعدی.