جان بخشیدن. [ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) جان دادن. زنده کردن. زنده ساختن : نفحه ای آمد شما را دید و رفت هر که را میخواست جان بخشید و رفت.مولوی.آنکه جان بخشید و روزی داد و چندین لطف کرد هم ببخشاید چو مشتی استخوان بیند رمیم.سعدی.
معنی کلمه جان بخشیدن در فرهنگ فارسی
جان دادن
جملاتی از کاربرد کلمه جان بخشیدن
سیاهپوش بودن سوسک در عزای شوهر، دوستداری حیوانات و جان بخشیدن به خودیترین و چندشآورترین حشرات و جانوران و تعیین مثبت و منفی بودن شخصیتها، نه براساس جنس، نه بر روال داستان از نکات مهم این قصهاست.