معنی کلمه جان انجام در لغت نامه دهخدا
بروز بزم بود آفتاب گوهربار
بروز رزم بود اژدهای جان انجام.عمعق.چون ز بازو سیف جان انجام را بالا کند
پیش او صد خصم باشد همچو سیف ذوالیزن.سوزنی.نه شکنجی که بود جان انجام
بل شکنجی که بود تیزآهنج.سوزنی.چو دم بد آنکه برآمد سیاه پوشیده
گرفته در کف زربخش تیغ جان انجام.رضی الدین نیشابوری.