ثهل

معنی کلمه ثهل در لغت نامه دهخدا

ثهل. [ ث َ هََ ] ( ع مص )گسترده شدن چیزی بر روی زمین. منبسط شدن بر زمین.

معنی کلمه ثهل در فرهنگ فارسی

گسترده شدن چیزی بر روی زمین منبسط شدن بر زمین

جملاتی از کاربرد کلمه ثهل

آن‌گرم جنبشی‌که به توفاند از باد حمله تودهٔ ثهلان را
توسنش باد وزانستی اگر باد وزان جنبش برق و شکوه‌ کوه ثهلان داشتی
تا چو قلزم نتوان ساختن از یک قطره تا چو ثهلان نتوان ساختن از یک مثقال
چو کوه ثهلان آسوده بود از جنبش چو چرخ گردان بی باک بود از حدثان
مگر نمونهٔ وی خواست آفرید خدای که آفرید دماوند وکوه ثهلان را
شراری جهد ز آهن نعل اسبش که حراقش اروند و ثهلان نماید
پیش آن باد پرستان به شکوه کوه ثهلان شوم انشاء الله
شراری در جهان جست از تف تیغ شرربارت هویدا آنگه از خاکسترش الوند و ثهلان شد
ای به صحرا شتابت باد صرصر همچو کوه وی به شاهین درنگت کوه ثهلان همچو زر