تیغ کش

معنی کلمه تیغ کش در لغت نامه دهخدا

تیغکش. [ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) شمشیرزن. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه تیغ کش در فرهنگ فارسی

شمشیر زن

جملاتی از کاربرد کلمه تیغ کش

کرشمه کردنت ار چه بلاست، باز ندارم ولی به تیغ کشی به که تاب ناز ندارم
اگر تو تیغ کشی ما سپر بیندازیم که عشق تیغ برآورد و صبر شد سپری
هزار مرتبه از عمر جاودان خوشتر اگر تو تیغ کشی بر سرم بقصد هلاک
ای صبح مرو دم پراکنده مزن گر تیغ کشی بر من افکنده مزن
شود که تیغ کشی و بدارمت گردن توجه تو و عشق من آزموده شود
با هر سرِ موی او سری دارم من چندین سر اگر تیغ کشی سر نبرم
با ما اساس عربده و کین نهاده است آن چشم مست تیغ کش تزکتاز باز
اگر تو تیغ کشی افکنم سپر از سر وگر تونیز زنی سینه راکنم آماج
دارم امید که: چون تیغ کشی در دمِ قتل هر کجا پای تو باشد سرم آنجا افتد
توام به تیغ کشی و خیال کشت که او شفیع می شود و شرمسار می کندم