جملاتی از کاربرد کلمه تیغ پر
همی گفت رادا سواراسرا خداوند را تیغ پر جوهرا
تکش خان خروشنده چون پیل مست یکی تیغ پر خون گرفته به دست
نبی و دوده و هاشمی گوهرم خدا را یکی تیغ پر جوهرم
پر از رنگ یاقوت شد چهر تیغ پر از اشک الماس شد چشم میغ
رخ مرگ در تیغ پر خون ز پیش بدیدی چو در آینه چهر خویش
ای از تو خجل هزار رحمت آن دم که چو تیغ پر ز کینی
چو روبه شدند آن ددان دلیر تن از تیغ پر خون دل از جنگ سیر
ز غریدن کوس ترسان هژبر عقاب از تف تیغ پران در ابر
سر از تیغ پران چو برگ از درخت یکی ریخت خون و یکی یافت تخت
گه به تف تیغ پر دل سنگ گردد همچو موم گه ز آه سرد بد دل موم گردد همچو سنگ