معنی کلمه تیز رفتار در لغت نامه دهخدا تیزرفتار.[ رَ ] ( ص مرکب ) تیزرو. سریعالسیر و چابک. ( ناظم الاطباء ). هذرف. سریعالسیر. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ):فرس ضابع؛ اسب تیزرفتار. ( منتهی الارب ) : مرغان خدنگ تیزرفتاربرخوردن خون گشاده منقار.نظامی.
جملاتی از کاربرد کلمه تیز رفتار تیز رفتار گردد و چیره چونکه مجروح گردد از آهن چو آمد بارگاه شه پدیدار فرود آمد ز رخش تیز رفتار