تیر سحر

معنی کلمه تیر سحر در لغت نامه دهخدا

تیر سحر. [ رِ س َح َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روشنی صبح کاذب است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || آه سحری را گویند که از روی سوز و درد باشد. ( برهان ). آه سحر. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
کاغذین جامه هدف وار علی اﷲ زنیم
تا به تیر سحری دست قدر بربندیم.خاقانی.|| دعای بد را نیز گفته اند. ( برهان ). دعای بد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه تیر سحر

تا مردم اگر بزخم تیر سحری مشکین زرۀ تو حلقه حلقه نکنم
برو از هر کسی سایه فتادی به تیر سحر کز شستش گشادی
بودی نیام تیغ فصاحت زبان من واکنون ببین که ترکش تیر سحر شده است
ز تیر سحر آن دیو فسونگر شده یکبار بر هم جمله لشکر
کاریگر است تیر سحرگاه عاجزان بخ بخ ترا که رسته ز تیر سحر توئی
ریختی خون مرا هجرت چو تیغ صبحدم گرنه از تیر سحر گاهی پناهی دارمی
تا بآماج رسد تیر سحر یعنی آه گاه تیر از قد خود گاه کمان میکردم
بودی نیام تیغ فصاحت دهان من اکنون ببین که ترکش تیر سحر شده است
هان بپرهیز ز تیر سحر من که مرا هیچ تیری بجز از یارب در ترکش نیست
تیغ ستم دور کن از راهشان تا نخوری تیر سحر‌گاه‌شان