توقیعی

معنی کلمه توقیعی در لغت نامه دهخدا

توقیعی. [ ت َ / تُو ] ( ص نسبی ) منسوب به توقیع. دارای نشان و صحه پادشاه یا رئیس. نامه یا فرمانی مؤکد و نافذ با مهر و صحه سلطان یا رئیس : جهانی درهوا و طاعت ما بیارامیده و نامه توقیعی رفته است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 77 ). از هرات ، نامه توقیعی رفته بود با کسان بوسهل زوزنی تا خواجه احمد حسن به درگاه آید. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 144 ). خواجه نامه توقیعی سلطانی فرستاد با سه خیلتاش تا علی رغم قاضی ، تلک را به درگاه آورند. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 414 ).

معنی کلمه توقیعی در فرهنگ فارسی

منسوب به توقیع دارای نشان و صحه پادشاه یا رئیس نامه یا فرمانی موکد و نافذ با مهر و صحه سلطان یا رئیس

جملاتی از کاربرد کلمه توقیعی

چو توقیعی که اندر پادشاهی است خلافت نامهٔ ملک خدائی است
پس گفت ای کودک نوآموز اگر هزار رنگ و نگار و زیور و گوشوار بر عروس بندی تا بر عارضش از طغرای نیلی توقیعی نبود و از کبودی چرخ ردای عنایتی نیابد، از چشم بدحمایتی نبود.
بر امیر کامران بنوشت توقیعی که هان صارم کین را بباید بر کشیدن از قراب