توقف نمودن

معنی کلمه توقف نمودن در لغت نامه دهخدا

توقف نمودن. [ ت َ وَق ْ ق ُ ن ُ / ن ِ/ ن َ دَ ] ( مص مرکب ) توقف کردن. ( ناظم الاطباء ). تلعلم. تکثم. تعریج. ( از منتهی الارب ) : خبر رسید که مردم اصطخر عهد بشکستند و عامل او را بکشتند وچندان توقف نمود که جور را بستد، در سال سی ام از هجرت. ( فارسنامه ابن البلخی ص 116 ). ساعتی توقف نمودند. ( کلیله و دمنه ). رجوع به توقف و توقف کردن شود.

معنی کلمه توقف نمودن در فرهنگ فارسی

توقف کردن تلعم تکثم

جملاتی از کاربرد کلمه توقف نمودن

پس جمله : (كل من عند ربنا) به منزله دليل براى هر دو معنا است ، هم براى ايمان آوردن به تمام قرآن ، و هم براى عمل كردن به محكم و توقف نمودن در متشابه ، و به عبارت ديگر، هم دليل است براى ايمان و عمل در محكم ، و همدليل است بر ايمان داشتن به تنهايى نسبت به متشابه و ارجاع آن به محكم .