توح

معنی کلمه توح در لغت نامه دهخدا

توح. [ ت َ ] ( ع مص ) آماده و مهیا شدن : تاح له الشی ٔ؛ آماده و مهیا شد برای او. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه توح در فرهنگ فارسی

آماده و مهیا شدن آماده و مهیا شدن برای او ٠

جملاتی از کاربرد کلمه توح

همه تشویش عالم را بحسن سعی برگیری همه اسرار گردون را ز توح غیب برخوانی